ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)
ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)

امان از نامه سرگشاده سرباز

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم       در ره عشق جگردار تر ازصد مردیم  

هر زمان بوی خمینی بسر افتد ما را    دور سید علی خامنه ای می گردیم   

میزان رای شمیراناتی‌ها است، میزان اصلاً رای نیست! 

 

رهبرم سید علی مخاطب نامه  من شما نیستید که اگر بودید سرگشاده نمی شد البته من سرباز ولایت نیستم که سرباز برای فرمانده تعیین تکلیف نمی کند و اگر هم خواست نامه ای به فرمانده اش بنویسد سرگشاده نمی نویسد سرباز ولایت صیاد شیرازی بود که در وصیت نامه اش نوشت:«خداوندا! ولی امرت حضرت آیة الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) زنده، پاینده و موفق بدار.» پسرش می گفت تنها سریالی که نگاه می کرد «امام علی» بود و اغلب هم موقع تماشا گریه می کرد. کاش صیاد الان بود، می دانم شما هم دلتان برایش تنگ شده است؛ صیاد، صیاد دلها بود. 

در حفاظت زِ امیرم علی خامنه ای       می شوم میثم تمار به دارم بزنید 

 

منبع: پایگاه جنبش عدالتخواه دانشجویی

سلام آقا. نامه ام از سر درد است که سرگشاده شد. می نویسم تا همه فریادم را بشنوند حتی شده اوباما و سارکوزی و براون، حتی جین شارپ و جرج سوروس هم بشنوند چاوز تو هم بشنو. نتانیوی جلاد که دوستت ندارم و سید حسن نصرالله که دوستت دارم شما هم بشنوید چاره ای نیست بالاخره نامه ی سرگشاده را همه می خوانند. بدانید من برای رهبرم نامه می نویسم.
رهبرم سید علی مخاطب نامه  من شما نیستید که اگر بودید سرگشاده نمی شد البته من سرباز ولایت نیستم که سرباز برای فرمانده تعیین تکلیف نمی کند و اگر هم خواست نامه ای به فرمانده اش بنویسد سرگشاده نمی نویسد سرباز ولایت صیاد شیرازی بود که در وصیت نامه اش نوشت:«خداوندا! ولی امرت حضرت آیة الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) زنده، پاینده و موفق بدار.» پسرش می گفت تنها سریالی که نگاه می کرد «امام علی» بود و اغلب هم موقع تماشا گریه می کرد. کاش صیاد الان بود، می دانم شما هم دلتان برایش تنگ شده است؛ صیاد، صیاد دلها بود.
دانشجو هستم اما الگوی من احمد باطبی نیست که پیراهن خونی دوستش را بالای سرش گرفت تا عکس روی جلد مجله اسپانیایی شود و امروز در آمریکا دارد فکرش را روشن می کند و جلوی کنگره  آمریکا عکس یادگاری می گیرد، الگوی من حسین است؛ حسین علم الهدی. همانی که نه با پیراهن خونی دوستش بلکه با پیراهن خونی خودش زیر تانک له شد و صدای شکسته شدن استخوان هایش زیر شنی تانک سندی شد بر خیانت سید ابوالحسن بنی صدر. همان حسینی که شما را خیلی دوست داشت و شما هم او را خیلی دوست داشتید در خاطراتش خواندم یک بار به خاطر اینکه شاگردان کلاس نهج البلاغه اش آماده، سر کلاس حاضر نبودند از غربت سخنان امیرالمومنین گریه کرد. آقاجان درد من هم از این جنس است درد من این است که امروز همه نامه  حضرت به مالک اشتر را می خوانند اما نه برای خود بلکه برای مخاطب؛ کاش آن خطبه ای را هم می خوانندند که حضرت فرموده بود که اگر بیت المال کابین زنانتان باشد، پس می گیرم. شاید اگر امیرالمومنین  تبصره ای در ادامه باز می کرد که این عدالت مستثنی از کسانی است که بدون نوبت به دیدار علی آمدند و علی برای آنها اختیاراتی داده است که به کسی تاحال نداده است، آن موقع شاید آن را هم می خواندند. آقا جان سوالی داشتم راستی امیرالمومنین کی به مالک نامه نوشت؟ زودتر از سال 84 که نیست؟ همین 1384 شمسی خودمان را می گویم چرا که تا چند سال پیش به جای نهج البلاغه لایحه  کنوانسیون زنان را برایمان می خواندند و کتاب نیچه مقدس تر از نهج البلاغه و حتی قرآن بود، بی خیال آقا می روم سر اصل مطلب.
آقاجان برای اینکه از دست تناقضات دور و برم خلاص شوم تصمیماتی گرفته ام؛ با هیات امنای محله صحبت کردم قصد داریم اسم مدرسه ای که خواهرم آنجا درس می خواند را از سمیه به ندا تغییر دهیم .آخر اگر سمیه اولین شهید زن اسلام بود ندا هم اولین شهید! زن راه جنبش سبز بود و اصرار هم داریم حتما «شهید ندا» باشد نه ندای خالی؛ آخر ممکن است بعضی ها که با قانون دو دو تا چهار تا، تعدادشان کم نیست ندا را شهید ندانند. با دوتا بسیجی هم صحبت کردیم که شبانه روز از تابلوی مدرسه محافظت کنند تا مبادا لباس شخصی ها تابلو را از جا بکنند.خوب است بهتان بگویم تصمیم گرفته ام از این به بعد لباس دوستم را بپوشم تا متهم به لباس شخصی نشوم البته شبها هم دندان هایم را با مسواک خواهرم مسواک می زنم می ترسم مسواک شخصی هم بهم بگویند بی خیال آنفولانزا. آقاجان هنوز با شهرداری کار زیاد داریم با شورای شهر صحبت کردیم اگر قبول کنند می خواهیم اسم خیابان شهید مطهری را هم به علی مطهری تغییر دهیم چرا که دوران، دوران فرزند سالاری است و البته علی مطهری چون از بصیرت فوق العاده ای برخوردار است و اعتقاد دارد انقلاب مخملین توهم است و چنین کاری در دستور کار هیچ کس نبود و از آنجایی که تمام این حوادث را زاییده ساعت 10 شب 13 خرداد می داند، چنین تصمیمی گرفته ایم. با این روشنگری علی آقا آن حرفی که شما روز 29 خرداد زدید که « ایران گرجستان نیست» هم یک توهم بود. قرار است اسم دبستان سر کوچه مان را  از عمار به زبیر تغییر دهیم. زبیر بیچاره خیلی مظلوم است هر کس کم می آورد از آبروی زبیر می بخشد. زبیر حیف است او شمشیر اسلام بود و زمانی که مردم مدینه علی را تنها گذاشتند او جز هفت نفری بود که پای بیعت با امیرش ماند اما آخر عمری کم آورد. حالا حالاها برخی باید بدوند تا به گرد پای زبیر برسند حیف است زبیر را با برخی هم سان بدانیم.
آقا جان حرف بسیار است اما گویا قلم هم با برخی تبانی کرده است. درد من به اندازه درد پدرم است. درد من شاید از او هم بیشتر است. درد من کسانی اند که «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم»را « اشداء بینهم و رحماء علی الکفار» تفسیر کرده اند. درد من کسانی اند که از 21 جلد صحیفه  امام تنها صفحه  199 از جلد آخرش را خوانده اند اما سطر آخر وصیت نامه  امام را نخواندند که فرمود: «میزان حال فعلی افراد است» تصمیم دارم به دفتر حفظ و نشر بسپارم در ویرایش های جدید این سطر را از وصیت نامه امام پاک کند. آن موقع تمام مشکلات حل می شود، آن موقع استوانه های نظام هم شب راحت سر بر بالش می گذارند. آن موقع دوران دکترای مهدی در انگلیس هم عرض یک ترم تمام می شود و بر می گردد به وطن. سابقه  انقلابی لااقل مدرکی برای روشنفکرترین زن ایران شد این یکی هم رویش با سابقه  پدرش حساب می کنیم خیالی نیست. اما این حرف امام را چه کنیم که « میزان رای ملت است»؟ فکر می کنم این را هم می شود حل کرد. انکار! انکار تنها راه حل این مساله است. چه کسی گفته میزان رای ملت است نه خیر میزان رای ملت نیست، میزان رای خواص خیلی با بصیرت است. میزان رای برخی شکنجه دیدگان دوران طاغوت است نه همه  آنها، میزان رای مرفهین بی درد است، میزان رای تهرانی ها مخصوصا شمیراناتی ها است، میزان اصلا رای نیست.
میزان تعداد بیانیه هاست، میزان اردوکشی خیابانی است، میزان تعداد موتورها و ماشین ها و مغازه ها و سطل آشغال های سوخته است،از این به بعد هر طرف سطل آشغال بیشتری بسوزاند برنده  انتخابات است اولویت هم با سطل آشغال های میدان انقلاب تا میدان آزادی است.
رهبرم سید علی! امام فرموده بودند: «انقلاب ما انقلاب مستضعفین و پابرهنه گان است» چه کسی بابرهنه تر از دختری که پول ندارد قیطریه پیتزا بخورد روز 25 خرداد می آید در میدان انقلاب ساندویچ می خورد. چرا نیروی انتظامی او را دستگیر کرد برود آن بچه دهاتی را دستگیر کند که رایش با این برابری دارد. انقلاب نکردیم که مردم جسارت بکنند و بیایند رای بر خلاف رای برخی بدهند باید جلوی این جسارتها گرفته شود و نیروی انتظامی هم باید از بابت دستگیری چند ساعته آن دختر مستضعف از عموم استوانه ها معذرت خواهی کند.
اما آقا، من یک مشکلی دارم. احتمالا معلم اول ابتدایی ام به من اشتباه یاد داده است. چندین سال است که انواع کتابهای ریاضی عضو دایم و ثابت قفسه کتابخانه ام هستند اما هنوز معنای حداکثر و حداقل را نمی دانم. شما فرمودید: «سیاست ما جذب حداکثری و دفع حداقلی » حداکثر فاکتور کمی است یا کیفی؟ تا امروز من خیال می کردم کمی است اما گویا من خیالاتی شده بودم. برخی می گویند «حداکثر» یک واژه  کاملا کیفی است و ممکن است یک انسان اندازه  24 میلیون انسان کیفیت داشته باشد حتی اندازه  40 میلیون انسان! 24 میلیون را بی خیال، همگی بی سواد بودند و پاپتی، احمدی نژاد با رمالی رایشان را دزدیده بود این رای ها که ارزشی ندارند مهم کسانی هستند که رای نیاوردند اما در عوض نخبه اند، روشنفکرند، بعضی هایشان هم از بس روشنفکرند فیوزشان سوخته است و البته روشنفکرتر و مدنی تر و خداجوتر از همه کسانی اند که سطل آشغال آتش می زنند، ماشین و موتور می سوزانند، روز شهادت امام حسین هلهله می کنند، به نمازگزان حمله می کنند و با هر چی دستشان برسد می زنند حتی با اسلحه، آدم از روی پل پایین می اندازند. خیلی روشنفکرند آخر 55 میلیون دلار اوباما که نباید روی زمین بماند.
آقا جان، کاش آنقدر که روضه  ندا خواندند یک فاتحه هم نثار آن مادر و دختری می کردند که به جرم چادری بودنشان، کشتند. انگار خون ندا رنگی تر از آنها بود اما نه سرخ بلکه سبزتر بود، اسمشان را نمی دانم صدا و سیما هم نشانشان نداد چون بی بی سی نشانشان نداد. یاد حاج کاظم در آژانس شیشه ای می افتم که می گفت: « امنیت ملی من بی بی سی نیست، امنیت ملی من عباس است». من هم به تقلب از حاج کاظم می گویم امنیت ملی من را هم بی بی سی تعیین نمی کند ، امنیت ملی من آن مادر و دختری است که به خاطر چادرشان آنها را کشتند. شهید حسن باقری همان غلامحسین افشردی، ژنرال بیست و پنج ساله که معرفتش خیلی سنگین تر از معرفت خیلی برخی!های آن موقع و خیلی برخی!های این زمان بوده و است، چقدر خوب گفته است که: « بالاتر از سیاهی رنگی هست و آن رنگ سرخ است که رنگ خون شهید است» این شهیده های گمنام چقدر زیبا این سخن حسن باقری را تفسیر کردند که بالاتر از سیاهی چادرشان، سرخی خونشان است.
رهبرم سید علی! من بچه تهران نیستم اما شنیدم وضعیت معیشتی مردم آنجا خیلی خراب است، مخصوصا مردم بی بضاعت سعادت آباد. مردم آنجا پول برای خرید نان هم ندارند. صف نانوایی ها مثل قبل شلوغ نیست، روزها روزه می گیرند و شبها از درد گرسنگی سنگ بر شکم می بندند. یادم باشد این تابستان با بچه ها اردوی جهادی برویم سعادت آباد، مهمتر از روستای قوزلوجه است. خداوکیلی مردم آنجا نانی برای خوردن داشتند اما وضعیت مردم بالاشهر تهران بدتر است. بالاخره آنها شهروند درجه یک اند. آنها ملت! اند. آنها کسانی هستند که کوتاه شدن صف نانوایی اشان سند بی بدیل تقلب گسترده در انتخابات است، حتی صف نانوایی آنها مهمتر از نظام و انقلاب هم هست نباید کوتاه شود؛ بی خیال انقلاب ، صف نانوایی را بچسب. مردم درجه یک را داشته باش. غیر از آنها مردمی وجود ندارد و آدم هایی که در گوشه کنار ایران زندگی می کنند مشتی آدم درجه دو هستند که احمدی نژاد با رمالی جادویشان کرد و آنها به او رای دادند من هم یکی از جادو شدگان، الان هم نمی دانم چرا پشیمان نیستم هر چند گاهی از دست دکتر هم عصبانی می شوم و می خواهم برایش نامه بنویسم اما بی خیال می شوم. اگر به دست خودش می رسد می نوشتم اما حیف که به دست رییس دفترش می رسد.
رهبر عزیزم، سرِ گشاده  نامه ام را جمع می کنم اما بنا به مد روز در نامه ها و بیانیه ها، در آخر چند پیشنهاد دارم تا از وضعیت موجود خارج شویم:
اول اینکه قانون اساسی را اعلام کنید غیر اساسی است تا ما هم با خیال راحت بنشینیم پای لویی جرگه و با حضور نخبگان و عناصر و سرمایه ها و استوانه ها و برخی ها و همه چیز های انقلاب، مشکل موجود را حکمیت کنیم. البته می شود یک دست کاری کوچک در قانون اساسی بکنید و در تمام بندها یک تبصره  نیم سطری برای استوانه های نظام و انقلاب و خاندانشان مخصوصا نورچشمان مهدی و فائزه باز کنید. آخر آنها گناه دارند این مدت خیلی زحمت کشیده اند گناه است نا امیدشان کرد. به قوه قضائیه هم بسپارید به این مهدی گیر ندهد آن پسر بیچاره دارد در لندن جهاد علمی می کند، چکار به جهادش دارند آخر.
دومین پیشنهادم هم این است که بی خیال انقلاب شوید. افراد مهم اند الان که سربازان ولایت برایتان نامه می نویسند و ازتان می خواهند یک پیام بدهید تا غائله ختم به خیر شود، خب شما هم پیام بدهید این میان ختم انقلاب را هم می گیریم. انقلاب فدای استوانه هایش و برخی عناصرش، شما هم بی خیال مردم. تظاهرات 9 دی هم حکومتی بود با ساندیس گولمان زدند البته ما اینجا 8 دی تظاهرات کردیم، بزرگترها می گفتند شبیه تظاهرات دوران انقلاب است. جایتان خالی رهبر جان با دوستانم کلی شعار نوشته بودیم سربندم هم «لبیک یا خامنه ای» بود، اما یک گلایه دارم به ما ساندیس ندادند اما ما آمده بودیم و آماده هم بودیم. تظاهرات را هم بی خیال؛
اصلا جذب حداکثری یعنی همین. یعنی جذب چهار، پنج نفری که هنوز به خاطر خیانتشان از ملت معذرت خواهی نکردند و گویا تصمیم هم ندارند چنین بکنند، آنها خودشان هم اگر بخواهند از نظام و انقلاب خارج شوند ما نباید بگذاریم ،به زور هم که شده باید بمانند آخر آنها نباشند ایران به لبه پرتگاه می رسد! (این جمله را یکی از نخبگان فوق العاده بصیر گفته است) «حداقل» هم همان مردم روز 9 دی هستند. آنها که در برابر استوانه ها ارزشی ندارند. یکیش خود من، من که در دوران طاغوت نبودم تا شکنجه شوم. دوران امام هم نبودم نخست وزیرش شوم؛ اگر هم بودم خیلی کودک بودم و بدون نوبت به دیدار امام نرفته ام و دست خطی هم از ایشان ندارم .تنها چیزی که از امام دارم وصیت نامه اش است و البته صحیفه نور را هم امانت گرفته و گاهی می خوانم. من که سرمایه نظام نیستم اصلا ما نسل سومی ها کاره ای نیستیم فردا پس فردا هم همین برخی ها مثل اینکه قرار است کشور را اداره کنند. آن یکی نسل ها خودشان می دانند. اما ما نسل سومی ها فدای همان آشیخ اصلاحات. خوب شد یادم افتاد شیخ اصلاحات بیانیه داده است و آمادگی اش برای مناظره را اعلام کرده است. آشیخ اگر صدایم را می شنوی اعلام می کنم من، یک دانشجوی نسل سومی که از بدی روزگار سابقه ی انقلابی ندارم و پدرم هم سرمایه  انقلاب نیست و تمام سرمایه اش مغازه سه در پنجی است که با عمویم شریک است، آماده ام با تو در هر موضوعی که کارشناسانت بگویند مناظره کنم اما پیشنهاد می دهم اولین مناظره مان در مورد مبانی و اصول انقلاب و اندیشه های امام باشد. البته آشیخی که جای پدربزرگ مرحومم هستی یادت باشد به کارشناسانت بسپاری اخبار را دقیق به اطلاعت برسانند متن هایت را هم خوانا بنویسند اما خیالت راحت باشد من از شهرام چیزی نمی گویم.
رهبرم سید علی ، پیشنهاد سومم هم این است که قانون انتخابات را تغییر دهید. از این پس رای هر بچه تهرانی غیر بالاشهری برابر 100 رای شهرستانی های غیر تهرانی و رای هر بچه تهرانی بالا شهری غیر از شمیرانات برابر با 1000 رای بچه دهاتی ها غیر از بشاگردی ها و رای هر بچه شمیراناتی برابر با 10000 رای بچه های بشاگرد. عدالت یعنی این با این قانون دیگر کسی به فکر کودتای مخملی هم نمی افتد.*
و آخر نامه ام را کاملا بی ربط با متن نامه می نویسم هر کس هر چه می خواهد بگوید خیالی نیست:
در حفاظت زِ امیرم علی خامنه ای       می شوم میثم تمار به دارم بزنید
والسلام- بچه مسلمون مدعی که دغدغه هایش بیش از ادعاهایش است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد