ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)
ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)

مدرسه قفسى تنگ براى کودکان نوشته شیرزاد عبداللهى

مدرسه قفسى تنگ براى کودکان

براساس بودجه بندى هر ساعت حجمى از مطالب کتاب را به مغز دانش آموزان منتقل کنى و آنها را از امتحان و نمره بترسانى. آموزشى مبتنى بر محفوظات و کودک به این قاعده تن نمى دهد. اخراج و کتک خوردن و توهین و تهدید را مى پذیرد، اما نظم تحمیلى را نمى پذیرد و چنین است که با وجود همه آسان گیرى ها در سال تحصیلى ۸۴-۸۳ یک میلیون و دویست هزار مردودى داریم که باید در یک کلاس درجا بزنند. حجم عظیمى از اتلاف منابع و مگر آنها که قبول مى شوند چه گلى به سر خود و جامعه شان زده اند. سئوال اساسى این است که خروجى این دستگاه عظیم با حدود ۷ میلیارد دلار بودجه سالانه چیست؟ ما بر سر کودکان ۶ ساله خود که چیزى کم از بهترین هاى دنیا ندارند، در ۱۲ سال تحصیل چه مى آوریم؟ همه اینها براى ما طبیعى شده است، چرا که ما به این وضعیت عادت کرده ایم و فکر مى کنیم مدرسه همین است که ما داریم.

مدرسه قفسى تنگ براى کودکان

مگر معلمین کشور از زمامداران خود چه مى خواهند، آنها مى گویند حقوق ما کم است و با این حقوق ناچیز و این گرانى ما قادر  نیستیم مخارج خود و خانواده مان را تامین کنیم و با خیال راحت به تعلیم و تربیت فرزندان شما بپردازیم...

در این مملکت که عمله و کارگر روزى ۱۵ تومان حقوق مى گیرند و باز قادر نیستند به زندگى ادامه دهند، به معلم کمتر از حقوق یک عمله مى دهند و توقع دارند که فرزندان ما را تربیت کنند.» این جملات بخشى از سخنان آقاى اسلامى واعظ مسجد فخریه واقع در خیابان امیریه، جنب خیابان البرز است که روز ۱۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۰ در مراسم یادبود ابوالحسن خانعلى دبیر دبیرستان هاى تهران که در اجتماع روز ۱۲ اردیبهشت ماه همان سال در میدان بهارستان به خاک و خون غلتید بیان شد. مسئله معیشت معلمان، داستان امروز و دیروز نیست. دردى کهنه است که به گواهى تاریخ قدمتى حداقل ۴۵ ساله دارد. آن زمان آمار کارکنان آموزش و پرورش که بخشى از وزارت فرهنگ محسوب مى شد، کمى بیش از ۷۰ هزار نفر بود و تعداد کل دانش آموزان کشور کمى بیش از دو میلیون نفر. اما امروز آموزش و پرورش دستگاه عظیمى است با یک میلیون و ۸۰ هزار پرسنل رسمى و ۸۰ هزار حق التدریس که در آرزوى استخدام رسمى بى صبرانه چشم به ساختمان خیابان قرنى دوخته اند و کمتر از ۱۶ میلیون دانش آموز که در ۱۳۵ هزار آموزشگاه به تحصیل مشغولند و طرفه اینکه این تعداد مدرسه در ۸۴ هزار ساختمان تشکیل مى شود، یعنى مدارس دونوبته و نیمى از کلاس ها در ساختمان هایى برگزار مى شود که به گفته مسئولان مخروبه و خطرآفرینند و بودجه اى که سال گذشته ۶۰ درصد کسرى داشته است و بیش از ۹۰ درصد آن صرف هزینه هاى پرسنلى مى شود و مدیریتى غیرمتخصص و بدنه اى آشفته و غیرحرفه اى، از یک سو ۸۰ هزار معلم حق التدریسى و از سوى دیگر ۱۲۰ هزار معلم مازاد بر نیاز دارد. به گمان من بودجه آموزش و پرورش ظرف ده سال آینده به ۲۰ میلیارد دلار مى رسد، در حالى که حجم مشکلات آن احتمالاً دو برابر خواهد شد. مشکل معیشتى معلمان تنها بخشى از مشکلات آموزش و پرورش است. قله کوه یخى که در اقیانوس شناور است و حجم عظیم آن به چشم نمى آید. شکاف بین مدیریت و بدنه آموزش و پرورش باعث شده است که مشکلات اصلى تر از چشم مسئولان پنهان بماند. مشکلات سخت افزارى و بودجه به جاى خود اهمیت دارند، اما مشکل اصلى آموزش و پرورش نرم افزارى است. واقعیت تلخ این است که محتواى برنامه هاى آموزش و پرورش و روش هاى تعلیم و تربیت ما متناسب با زمانه نیست. قصد ندارم آموزش و پرورش ایران را با کشورهاى توسعه یافته مقایسه کنم که خود داستانى است پرآب چشم و نیاز به نوشته اى مجزا دارد. قصد من مقایسه آموزش و پرورش است با سایر حوزه هاى اجتماعى و فرهنگى و حتى صدا و سیما. آنچه که ما در مدارس به دانش آموزان یاد مى دهیم و روش هایى که به کار مى بریم، براى بچه ها نه تنها جذبه اى ندارد بلکه آنها را به عصیان وامى دارد. مدرسه در چشم بچه هاى ما قفسى تنگ است که به اجبار ساعاتى از روز را در آن مى گذرانند. کودکان ما در مدرسه احساس زندانى بودن مى کنند و هنگام به صدا درآمدن زنگ آخر مانند جنگجویان فیلم هاى وسترن فریاد مى کشند و به دروازه ها هجوم مى برند و همین است اگر مى بینید که امروز کار معلم در کلاس در ردیف کارهاى با اعمال شاقه است. ۹۰ دقیقه اداره کلاس با کودکانى نشسته بر نیمکت هاى چوبى لخت با عرض ۲۰ سانتى متر و بدون تکیه گاه در ردیف هاى منظم سربازخانه اى در حالى که با چشمان سرشار از عصیان و شیطنت به تو چشم دوخته اند و یا بدتر از آن وجود تو را به عنوان موجودى تحمیلى نادیده مى گیرند و نیمکت ها را مى تراشند و بر دیوار کلاس ها حرف هاى ناجور مى نویسند، معلم را هم خشمگین مى کند. اخراج از کلاس، توهین، تکه انداختن، کتک زدن و فوران غریزه ها از دو سو و تو به عنوان معلم در کلاسى که بى شباهت به سرزمین اشغال شده نیست، براساس بودجه بندى هر ساعت حجمى از مطالب کتاب را به مغز دانش آموزان منتقل کنى و آنها را از امتحان و نمره بترسانى. آموزشى مبتنى بر محفوظات و کودک به این قاعده تن نمى دهد. اخراج و کتک خوردن و توهین و تهدید را مى پذیرد، اما نظم تحمیلى را نمى پذیرد و چنین است که با وجود همه آسان گیرى ها در سال تحصیلى ۸۴-۸۳ یک میلیون و دویست هزار مردودى داریم که باید در یک کلاس درجا بزنند. حجم عظیمى از اتلاف منابع و مگر آنها که قبول مى شوند چه گلى به سر خود و جامعه شان زده اند. سئوال اساسى این است که خروجى این دستگاه عظیم با حدود ۷ میلیارد دلار بودجه سالانه چیست؟ ما بر سر کودکان ۶ ساله خود که چیزى کم از بهترین هاى دنیا ندارند، در ۱۲ سال تحصیل چه مى آوریم؟ همه اینها براى ما طبیعى شده است، چرا که ما به این وضعیت عادت کرده ایم و فکر مى کنیم مدرسه همین است که ما داریم.
جالب اینکه مدیران آموزش و پرورش اولویت هاى دیگرى براى خود تعریف نکرده اند، امواج پى در پى عزل و نصب ها تنها با پاکسازى هاى سال هاى اول انقلاب قابل مقایسه است. موج چهارم عزل و نصب ها احتمالاً اول مهرماه به مدارس مى رسد. تلاش براى احیاى معاونت پرورشى و جدا کردن حوزه آموزش از پرورش و طرح هایى مثل سفیران نور، تغییر محتواى کتاب هاى درسى با تاکید بیشترى بر مسائل دینى و اخلاقى از جمله دغدغه هاى مدیران کنونى است. این گفته ایوان ابلیچ که مدرسه عامل بیسوادى است را باید امروز به گونه دیگرى بازگو کرد. مدارس ما خلاقیت ها، استعدادها و در کلام، روح دانش آموزان را مى کشند. آ موزش هاى اسکولاستیک امروز ما در مدارس پاسخگوى نیازهاى امروز بشر و نیازهاى کشور به پیشرفت و توسعه نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد